من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

کافه

چقدر مثل نت هاى تکرارى

از 'دو'ران تو به 'سی'ماى کافه هاى تلخ برسم؟؟

تو نیستى....

دود سیگار قهوه را هم میزند

خاکستر خیال

تو را در اغوش میکشم
خیالت اب مى شود و پیچ میخورد و از میان دستانم به چاه مى رود
قطره هاى نا تمام بوسه ام در رد گونه هایت غرق مى شوند
مانده بر جا منم
خاکستر دستانم را باد نمى برد!

من دلم میگیرد

چمدانم در دست
ره به سوى ناکجاهاى بلند
سایه هاى بى حضور 
ناله هاى دوردست
من به تاریکى خویشم روشن
و نگران پر یک شاپرکم 
من به نمناکى دیوار دلم معتادم
و به باران حضور
          غنچه هاى پر سرور
و پر از خواهش خاک خیس باران خورده ام
خسته از اغوش تنهایى شهر  
نگران پیچک همسایه
بر لب سقف بلند
میله هاى پر شکوه
میله هاى دردمند
  بى حضور تاک هاى سر بلند
               من دلم میگیرد