من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

در امتداد پاییز

من تمام جاده ها رو بى تو قدم زدم
دست در دست پاییز
زمستان را دقیقه اى چشم انتظار گذاشته ام
شاید تو را در همین پاییز بیابم
یلداى تنهایم
تو ببخش




پى نوشت:هیچ وقت هیچ حس خاصى نسبت به یلدا نداشتم
پى نوشت٢:کلا حالم خوب نیست...
ادمیست دیگر یک روز حوصله هیچ چیز رو ندارد.دوست دارد خودش را بببرد بریزد دور(حسین پناهى)

یه شعر قشنگ

سلام

دیدم خواننده خاموش زیاد داریم که از اینجا گویا خیلی خوششون نیومده

حق هم دارند البته

به پاس اینکه تا اینجا اومدید و برای اینکه از شرمندگیتون دربیام،برید و وراثت رو بخونید.قول میدم خوشتون بیاد


پى نوشت رو حذف کردم.خواستید بخونیدم نخواستید هم خدا به همراهتون

ادبیات صمیمیت!!

چقدر ترسناک است...
این ادبیات ما
و چه قدر دردناک است صمیمیت ها
و چه غمناک است که اگر به دوست جانت بگویى 
غمى نیست جز دورى شما
بشنوى
خفه شو خره!

شفافیت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به دو نقش و به دو صورت ،به یکى جان من وتو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.