من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

فرآیند عادى شدن!

اتفاق نمى افتد!!!

یعنى هر چى سعى میکنم به حرف ها واکنش نشون ندم!عادى شه برام نمیشه!

اون از قاطى کردنمون با بین الملل ها و اینا!اینم از سهمیه هاى امتحان تخصصى،اون از بومى سازى.....

دیروز خونه یکى از اقوام،نوه اش که آزاد حسابدارى قبول شده داشت در مورد بومى سازى صحبت میکرد،گفتم به نظر من خوب نیست!افرادى که تو شرایط سخت تر درس میخونند و رتبه هاى بهتر مى اورند نتونند برند دانشگاه هاى خوب!بعد گفت شنیدى امسال رتبه هاى بالاى ٥٠٠٠بین الملل پزشکى و دارو و دندون قبول نشدند؟

گفتم کار خوبیه!وقتى دارند با سراسرى ها قاطى میشوند بهتره سطحشون نزدیک تر باشند بهم!

گفت نه اصلا!گناه دارند بنده خدا ها!

گفتم ببین یکبار یکى از همین ها به من گفت تقصیر ماست که شما شهرستانى هاى گدارو راه دادیم تهران!

گفت خب راست گفته اومدید جاى ما رو تنگ کردید!طرف اصلا نمیدونه تهران کجاست بلند میشه از دهات میاد تهران!

.

.

عادى نمیشه!این قضایا عادى نمیشه براى من!


پى نوشت:من با قضیه بین الملل ها و افرادشون مشکلى ندارم اما این قانون که با سراسرى ها یکى بشن و یک جا بخونند و یک بیمارستان برند...نه!خوب نیست این همه پول میگیرند ازشون براشون امکانات فراهم کنند خب!!

سرخ

میخواهم رنگ تو را به تن طبیعت بزنم
آن وقت پاییزان که زرد میشوى
میدانم شکوفه هارا در دستانت پنهان کرده اى
اینگونه اما  شبیه جنگل هاى سرخ آتش گرفته اى
سبز شدن را فراموش کرده اى
هم چنان که راه برگشت را
درست مانند پرندگان مهاجر
دیگر به تالاب من بر نمیگردى