من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

مادرانه هاى یک دختر

یادم باشد اگر روزى مادر شدم تمامم را به پاى کودکم نریزم

یادم باشد که همه زندگى ام خلاصه نشود در فرزندانم

که وقتى هم براى خودم داشته باشم

که اهمیت بدهم به سلامتى ام،شادابى ام...

یادم باشد که فرزندانم زندگى خودشان را خواهند داشت پس من هم نباید از زندگى خودم دست بکشم



و تمام این کارها را به خاطر همان فرزندانم انجام دهم

که تا مثل من نیاندیشند که شیره زندگى مادرشان را مثل کرم مکیده اند

که احساس گناه نکنند از رها کردنش

که عذاب نکشند از این به خود اهمیت ندادن هایش

هر چند او بگوید تو بهترین فرزند دنیایى..