من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

تنهایى مزمن

یکى از وقت هایى که قشنگ تنهایى رو حس میکنم وقتیه که کنسرت علیرضا قربانى هست و هیشکى یعنى هیشکى نیست باهام بیاد و من دوباره باید تنها بلیط بخرم!


پى نوشت:بعضى وقت ها تعجب میکنم که چقدر میتونم بد باشم

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت 00:28

به جون خودم باید از خدات باشه
وقتی این موهبت (تنهایی) رو خراب کن که به بعدش مطمئن باشی.
با هر کی
با هر کی ...

باید هم همین باشه
فقط تو این محیط یه کم سخته اما ممکنه:)
حواسم هست...زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد