من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

نمیذارند این تهرانى شهرستانى...بین الملل و سراسرى تموم شه!

حالم از ادماى بیشعور مغرور به هم میخوره

قدر بچه هاى خوابگاهى خودمونو داشته باشیم واقعا!شاید شاده تر از تهرونى ها اند اما اخرشم معرفتشون خیلى بیشتره

پروپوزال لعنتى واسه سه شنبه هاى لعنتى

اخه من چه جورى تو نیم ساعت یک موضوع چرت پیدا کنم و راجع بهش پروپوزال بنویسم وقتى دارم از خستگى میمیرم!

اخر هفته

رفته بودم خونه

مامانى بهتره خدا رو شکر،بنایى خونه هم تموم شده تقریبا و استرس هاش کم شده

پنجشنبه که عصر طبق عادت با بابا رفتیم سر خاک عمو و از اون جا پیاده دو تایى از صحرا زدیم سمت خونه،چقدر صبحب با بابا رو دوست دارم!از همه چى براش گفتم

بعد با خواهرم رفتیم من کفش بخرم،مغازه دار پسر جوونى بود که من دو سال پیش باهاش دعوام شده بود و دیگه مغازه اش نرفته بودم!اولش تحویل نمیگرفت نمیدونم چى شد کلى احترام گذاشت و اخرش هم ٢٠تومن تخفیف داد و من در کل خرید سرمو بالا نیاوردم و به جز بله و خیر هم نگفتم:))

جمعه بعد کلى فیلم تشریح(دیگه شبا هم خواب جسد میبینم:|)رفتیم خونه مامان بزرگ،شب اربعین بود و درست نبود دور همى گرچه شادى خاصى نبود اما چون مامان بزرگ به مناسبت رفتن من همه رو دعوت کرده بود نتونستم چیزى بگم.کلى هم ظرف شستم تازه!!

روز اربعین هم که ١٣کیلومتر پیاده روى خانوادگى بین دو امامزاده و بعد هم ترافیک تا تهران!الان هم درس

این بود اخر هفته

قورباغه کوچولو بیچاره

امروز فیزیو عملى باید فعالیت قلب قورباغه را ثبت میکردیم که به شدت ناراحت کننده بود،اول باید قورباغه بدبختو میزدیم به دیوار محکم با سرش که یکم بیهوش بشه که خیلى احساس درد نکنه و بعدش با یک شى تیز از تو پیشونیش وارد مغزش میشدیم و میچرخوندیم تا مغزش نابود شه،نخاعش هم همینطور(هنوز هم که دارم اینا رو مینویسم دلم یه جورى میشه!)بعد قلبشو باز میکردیم.وقتى داشتم پوس و جناغشو میبریدم دست و پاش تکون میخورد خیلى بد بود...خیلى...واقعا چرا !

یکى از بچه ها که دو بار غش کرد!

خیلى دلخراش بود

کلاس روانشناسى

شنبه کلاس روان مباحث عشق و ازدواج و اینا بود,مباحث جالبى مطرح شد.

اینکه خانم ها فقط در صورتى به شوهرشون خیانت میکنند که از نظر عاطفى از او بریده باشند!اما اقایون ممکنه خیانت کنند به همسرشون در حالى که هنوز به شدت عاشقش هستند!!!یعنى واقعا عجیبه برام!!!

یه حرف جالب دیگه اى هم استاد زد:اینکه وقتى که با کسى در رابطه هستید و به جز کافى شاپ رفتن و رستوران حرف زدن نمیتونید تو برنامه هاى هم دخیل باشید دنبال راه حل باید باشید!عشق واقعى باید شما رو در همه زمینه ها رشد بده!